بعد میلیونها سال یادش افتاده منو و پیام داده "رفیق چطوره؟" حالا بچه دبستانی که نیستم! جوابشو دادم. میبینم آهاااا خانم باز دوس پسرش بهش بی محلی کرده باهاش بد حرف زده اومده پیش من که بگه این دفعه دیگه میخام کات کنم! خب چیکار کنم؟! سه بار قبلی هم راه رو از چاه جدا کردم بهت نشون دادم و گفتم "گاوِ عزیز" چشماتو وا کن و با واقعیت رو به رو شو تو شدی اسباب بازی اون! گوش نکرد نکرد نکرد! حالا اونش به کنار. چرا من فقط موقع کار داشتنا به یاد میام؟ چرا دوستام فقط وقتی یا شکست عشقی خوردن یا کارشون گیره یا پول میخوان من میشم رفیق؟ از اینا که انتظاری نیست! نذار دیگه فامیل رو بگم! زشته! بخدا که خیلی زشته! همش ادعا همش تظاهر هم دروغ...
ولی خب! منم توقعهایی دارما..! اون که باورکردنی ترین بود اون شد! از شما دیگه انتظاری نیست :)