تقریبا همه به کسی که دورش خلوته و کسی رو نداره، دوستی رو نداره میگن تنها..! کسی که میاد خونه نمیتونه زنگ بزنه! باید با کلید در رو باز کنه! کسی که یه هفته اس سرما خورده و کسی حالشو نپرسیده. کسی که آخر این جاده کسی منتظرش نباشه. اما یه تنهایی مرتبه بالاتری هست که اولویت بالاتری داره، تنهایی توی درون آدم. اونجا که توی یه مهمونی شلوغ، یهو مغزت دکمه mute رو میزنه و به چیزی فکر میکنه نباید. اونجا که توی اوج پول و رفاه و امکانات خوب و خانواده خوب، کاری رو میکنه که نباید. یا مثلا همین امشب من که توی اوج خوشحالی و کار کردن و کاردستی درست کردن برای خواهرزادههام، یهو گفت راستی از چیز چه خبر..؟ تو رو میگفت. یه ساختمون ده طبقه رو تصور کن. طبقه هم کف، یکی از ستونها یهو میریزه، کل ساختمون میریزه روش. همونقدر ریختم... چی میگفتم بهش؟ به دروغ گفتم خوبه.. درس میخونه. میدونی؟ بعضی جای زخما مقدسه. نباید به کسی نشون بدی. حتی عزیزترینات... مامان من یک و نیم ساله ریختم... آوار شدم... اما نگفتم چون هنوز به سرپا شدن امید دارم. هنوز به یه پیام، یه تماس، یه ایمیل، یه لایک، یه ریکوئست از تو امید دارم. تقصیر خودته. خودت گفتی همیشه آدم باید امید داشته باشه.
بازدید : 3
شنبه 10 اسفند 1403 زمان : 1:51

روزمرگی::
نوشته شده در جمعه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ۱۱:۱۴ ب.ظ
توسط آقای ربات