loading...

آقای ربات

روزنوشت های یک ربات...

بازدید : 3
چهارشنبه 9 بهمن 1403 زمان : 0:21

تو بچگیام یه دوست خیالی داشتم! یه پیرمرد. مثلا جای خالی بابامو پر میکرد! توی تصمیم‌گیری‌ها باهاش مشورت میکردم، بهم نصیحت میکرد و... امروز اسنپ گرفته بودم برم تراپی، وسط راه یه آهن تیکه‌‌‌ای اومد زیر ماشین و باک ماشین رو جر داد! بنزین‌ها همش ریخت و ماشین خاموش شد و ما موندیم تو بیابون! یه اسنپ دیگه گرفتم بعد نیم ساعت دعا و مناجات و نذر کردن 5 هزار تومن برای بی بی فاطمه زهرا (چون به شدت دیر شده بود) یه ماشین پیدا شد و اومد... یه پیرمرد! خوش صحبت بود! حرفای قشنگ قشنگی هم میزد.. اما به شدت آروم میرفت! قدرت خدا یه دونه سبقت هم نگرفت! خلاصه نوبت ارتودنسی‌مو رفتم اونم بیشتر دیر شد! دیگه نزدیک بود تراپی کنسل بشه ولی با کلی تاخیر رفتم و با کلی ببخشید و شرمندگی و اینا! حق هم داره! چون واقعا واقعا واقعا تراپیست خوبیه. میشینه درس میده! منم باید جزوه بنویسم! و چیزایی میگه که ارزشش از 350 هزار تومن بیشتره! اما یه جاش دلم گرفت چون گفت تو نهایتا 2-3 ماه دیگه خوبِ خوب میشی! یعنی برای اینکه بیشتر ببینمش باید تظاهر به بیماری کنم؟ حالا از کجا معلوم من خوب شدم خخ

۴ ۰
روزمرگی :: نوشته شده در يكشنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۰۵ ب.ظ توسط آقای ربات
دانلود بازی Forza Horizon 4 برای کامپیوتر

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 97
  • بازدید کننده امروز : 95
  • باردید دیروز : 94
  • بازدید کننده دیروز : 95
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 193
  • بازدید ماه : 98
  • بازدید سال : 194
  • بازدید کلی : 211
  • کدهای اختصاصی