loading...

آقای ربات

روزنوشت های یک ربات...

بازدید : 4
شنبه 12 بهمن 1403 زمان : 22:46

یاد اون جمله افتادم امروز... چی میگفت؟ میگفت مثل اون دلقکی ام که برای پول مراسم عزاداری مادرش باید کل جماعت رو بخندونه! که دردش رو تا میتونه مخفی کنه. پشت صحنه تدریسای منم این شکلیه! سلااااااااااااااااااام با انرژی ولی فقط برا اینکه پول داشته باشم برم تراپی! برای اینکه اسنپ بگیرم تو راه هندزفری پر از گره‌ام رو بذارم گوشم و نازلی شاهین نجفی رو گوش کنم! مقایسه معلم با دلقک توهین نیست! من یه معلمم. من مثل دلقک باید تلخی‌های درونمو مخفی کنم تا بتونم خوب تدریس کنم بتونم دانشجوم رو راضی نگه‌دارم که دوره بعدی رو هم ثبت‌نام کنه. تراپیستم میگه این مخفی کردنا راه حل نیست. اینکه با ناراحتی کار کنی، با ناراحتی غذا بخوری، با ناراحتی دوش بگیری، اینا نهایتا یه روز دو روز دووم بیاره. ولی راه حل دائمی‌نیست. میگه باید جلو افکار رو گرفت... میگه اون قوانین جذب و ... چرت و پرتی بیش نیست.

راستی امروز لیتیوم صبح رو حذف کردم. منتظر افکار خودکشی هستم که برگردن! من باید قوی باشم! قوی‌تر از اینا... میدونم... اینام میگذره. از این به بعدو درست تر زندگی میکنم. از این به بعدو بیشتر حواسم هست.... حواسم هست...

۰ ۰
روزمرگی :: نوشته شده در جمعه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۰۶ ب.ظ توسط آقای ربات
کارت خوان های سیار

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 109
  • بازدید کننده امروز : 104
  • باردید دیروز : 94
  • بازدید کننده دیروز : 95
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 205
  • بازدید ماه : 110
  • بازدید سال : 206
  • بازدید کلی : 223
  • کدهای اختصاصی