حالا میفهمم. امروز که ۲۶ سال و چند ماهی عمر کردم. تازه میفهمم تنهایی یعنی چی. تنها توی مشکلات، تنها توی خوشحالیا، تنها توی ناهارای خوشمزه، تنها توی مواقعی که به این فکر میکنی اگه تنها نبودی این کار خیلی خوب و درست پیش میرفت! تنها توی دیدن سریالی که یه جا باباهه دستشو میذاره رو شونه پسرش. یه تنهایی عمیق، یه تنهایی کثیف. انگار خنده تمام آدمایی که دوستشون داری توی سرت هستن ولی خودشون نه! انگار یادت میاد تنها کسی که دوستت داشت مرد! انگار که مثلا بری بپرسی فلانی، این عکس رو که تنها عکس بچگیمه و میگن تو گرفتی، تو گرفتی؟ تنهایی یعنی اینکه بگه نه! تنهایی یعنی اینکه همه از تو انتظار داشته باشن. اینکه همیشه اونی باشی که تو مشکلات هر وقت هر کی بهت نگاه کرد بهش لبخند یا چشمک بزنی که انگار "غمت نباشهها..! من درستش میکنم" و هیشکی اینو برا تو نباشه. تنهایی یعنی پسر محبوب ۴ سال دبیرستان، الان هیچکس ازش خبر نداره. زمستون آخراشه. تحمل کن...ها کن تنهاییاتو. تموم که نه... نمیشه. اما اگه خواب دیشبم تعبیر بشه.... من میگم وقتی ۵۱ به ۱۷ بخش پذیره، تعبیر شدن خواب منم ممکنه! هوم؟
بازدید : 32
پنجشنبه 1 اسفند 1403 زمان : 4:06

روزمرگی::
نوشته شده در چهارشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۳، ۰۱:۲۷ ق.ظ
توسط آقای ربات