loading...

آقای ربات

روزنوشت های یک ربات...

بازدید : 4
شنبه 12 بهمن 1403 زمان : 16:21

همه بچه‌ها حداقل یه بار تو زندگیشون این حس رو داشتن که شاید سر راهی ان! اما این برای من یه خورده فرق داره! چرا بابا با من نامهربون بود؟ چرا از بچگی من عکسی نیست؟ چرا اصلا همه با من نامهربون بودن؟ چرا هیشکی حرفامو گوش نمیداد؟ چرا از بچگی من عکسی نیست؟ چرا مامان حجابشو جلو من رعایت میکنه؟ چرا یه سریا به من انگار ترحم میکردن؟ چرا از بچگی من عکسی نیست؟ چرا تو این البوم کوفتی فقط و فقط و فقط و فقط یه عکس هست؟ چرا آبجیم با اینکه بزرگتره با اینکه اون زمان پیدا کردن دوربین سخت تر بوده ازش پونصد تا عکس هست؟ چرا 40 سال پیش دوربین بوده از داییم هزارتا عکس بگیره چرا از بچگی من عکسی نیست؟ چرا عمه ام با ترحم به من نگاه میکرد؟ چرا حس میکنم خیلی داره از خودم بدم میاد؟ کش رو میگیرم میکشم به مغزم میگم خفه شو خفه شو خفه شو خفه شو خفه شو خفه شو خفه شو خفه شو ولی ازم میپرسه چرا از بچگی تو عکسی نیست؟ جوابشو چی بدم؟

۰ ۰
روزمرگی :: نوشته شده در جمعه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، ۰۱:۱۷ ب.ظ توسط آقای ربات
به دنبال عطری جذاب و لب‌هایی خیره‌کننده هستید؟

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 32
  • بازدید کننده امروز : 31
  • باردید دیروز : 94
  • بازدید کننده دیروز : 95
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 128
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 129
  • بازدید کلی : 146
  • کدهای اختصاصی