یه جا خیلی قدیما نوشته بود "تنهایی یعنی آخرین آغوشباقی مونده برات، آغوش دشمنت باشه" و دشمنی که میشناسی شاید بهتر از دشمنی باشه که نمیشناسی. شاید بهتر باشه دشمنایی که میشناسم رو از خودم دور نکنم. پس میخوام آروم تر باشم. نرم تو فاز من تنهایی حالم خوبه خوبه! همش به خودم میگم بذار باشن! چیکارشون داری؟ خب به جهنم که رفیق جون جونیات خیلی وقته بهت پیام ندادن! ولش کن. تو هم خودت رو مشغول کن به کاری. بیکاریااا... راستش این روزا هر چیزی به من میشه گفت، ولی بیکار نه! نشون به اون نشون که دیشب وسط کار تو نیمههای شب، روی صندلی و میز خوابم برده. خسته ام... اندازه دو نفر زندگی کردن سخته، اندازه چهار نفر حواست به همه چی بودن سخته، اندازه یه نفر این همه فکر و خیال تحمل کردن سخته! پدر جان دقیقا به خاطر همین لحظههاس که ازت متنفرم و آرزو میکنم اگر روزی جهنمیوجود داشت، صدای ترکیدن استخونهاتو بشنوم و لذت ببرم...
بازدید : 3
شنبه 19 بهمن 1403 زمان : 2:36

روزمرگی::
نوشته شده در پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ
توسط آقای ربات