تمام افکاری که این ماه بهم سر زد، تمام اونایی که راجبشون نوشتم و ننوشتم امروز هجوم آوردن به من. ولی دارم "غر نزدن" رو تمرین میکنم. پس حالم خوب نیستو نپرس چرا! نه من حوصله حرف زدن دارم، هم نمیخوام غر بزنم، هم برای تو مهم نیست، هم برای هیشکی مهم نیست. حالم خوب نیست و نپرس چرا و برو و تنهام بذار. میخوام همینطوری که دراز کشیدم زل بزنم به سقف اتاقم به کنده کاری رو گچها که قرینه نیست. به لامپی که چند سالی میشه روشن نشده و من همیشه تو تاریکی نشستم. حالم خوب نیست و نپرس چرا میخوام افلاین شم، برم تو خواب، اونجا بیشتر دوسم دارن، آدما اونجا بیشتر دوسم دارن، انگار اونجا بهتر برنامه نویسی شده. حالم خوب نیست و نپرس چرا... برای خوب شدن دیگه زیادی دیر شده.
روزمرگی::
نوشته شده در پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۴۳ ب.ظ
توسط آقای ربات